لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ



شهید گمنام-شهدا و نماز

اهمیت نماز

در سفر عمره،در خدمت شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب بودم.بلیط یکسره و مستقیم به جاده پیدا نشده بود لذا به بیروت رفتیم از آنجا به عربستان برویم.در فرودگاه بیروت چند ساعت معطل شدیم.وقتی سوار هواپیما شدیم نزدیک مغرب بود.هواپیما بازهم تاخیر داشت.

حاج آقا کوشش کرد نماز را اول وقت بخواند.خدمه میگفتند نمیشود پیاده شوید.ممکن است هواپیما حرکت کند!!!آنقدر هواپیما تاخیر کرد که حساب کردیم تا رسیدن به عربستان و جده نماز قضا میشود.ایشان با ناراحتی برخاستند و گفتند:پیاده میشویم.اگرچه هواپیما حرکن کند!!!

خدمه گفتند:درها بسته شده و هواپیما درحال روشن شدن است!ایشان چند لحظه ایستاده و درحال توجه خاصی سکوت کردند!وقتیس هواپیما روشن شد،از موتور آن آتش محسوسی بیرون آمد،فورا هواپیما را خاموش و مسافرین را پیاده کردند و گفتند4ساعت تاخیر داریم!

ایشان با خوشحالی بسیار با دوستان پیاده شده و میگفتند:((نماز،نماز))به محض رسیدن به سالن فرودگاه،نماز را با توجه و شکرگزاری اقامه کردند.سلام نماز راکه دادیم،مامورین گفتند:آقا سوار شوید نقص هواپیما برطرف شده و میخواهد حرکت کند.

شاهد یاران،شماره53و54،ص5


شهید گمنام-زندگینامه شهید امیرحاج امینی:


امیر حاج امینی بیسیم‌چی گردان انصار لشگر ۲۷ در سال ۱۳۴۰ دیده به جهان گشود.

امیر حاج امینی از جمله دلاورمردان عرصه 

دفاع مقدس است. وی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.

دو عکس از شهید امیر حاج امینی بیسیم‌چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص)است، توسط آقای احسان رجبی به ثبت رسیده است.

این عکس‌ها در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است. این دو عکس ازجمله تاثیرگذارترین عکس‌های گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است.

نقل قولی از برادر شهید:

روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزب‌اللهی مانند کنار من آمد و گفت: شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: من برادرش هستم»، او گفت: حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی به اجبار و به ظاهر مسلمان شدم اما قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما را دیدم، وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف می‌زد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنج‌شنبه به اینجا می آیم.»- بهشت زهرا/ قطعه29.



شهید گمنام:

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.

بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن.

از این که بنده بد و گنه کار خدایم، سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛

یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟

دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.

پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که. برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت. .

دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.

ای حسین!

ای مظلوم کربلا!

ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا. .

بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد.

خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.

اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.

همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی

اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر. .

خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.

تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.

ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است.

یا رب زِ کرم، بر من درویش نگر

هر چند نیَم لایق بخشایش تو

بر حال من خسته دل ریش نگر

حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد

بنده مخلص و گنه کار

امیرحاج امینی


با بچه برای یک عملیات خیلی مهم راهی شدیم.تو مسیر یهو به یک میدان مین رسیدیم.اصلا تو بررسی هایی که انجام داده بودیم،خبری از میدان مین و این چیزا نبود.همه شوکه شدن.یعنی اصلا فکرشم نمیکردیم که اینجا بعثی ها مین کار گذاشته باشن.
فرماندمون بلند شد،با صدای بلند اعلام کرد:
دوستان و رزمندگان.ما باید هرچه سریعتر خودمون به قرارگاه برای شروع عملیات برسونیم.وقت خنثی سازی مین هارو نداریم!!!باید چند نفر بلند شن برن معبر بزنن!!!!
تو همین حال و هوا بودیم که یه دفعه دیدیم چهل نفر پاشدن و داوطلبن برن جلو!!!
بچه ها داشتن سر مردن(شهادت)دعوا میکردن!!!
یکی میگفت من زن ندارم یکی میگفت من دیگه پیر شدم سنم رفته بالا و.
بعد از کلی کلکل فرمانده پنج نفر رو انتخاب کرد. نفر اول چند قدمی رفت جلو اما یک دفعه برگشت.بقیه خندیدن که ترسیده.
رزمنده لبخندی زد و گفت این لباس و پوتین رو امروز از سپاه گرفتم.من من که دارم میرم رو مین برام فرقی نمیکنه با لباس رزم برم یا یه لباس دیگه.
لباساش رو در آورد و فقط بایک زیرپوش و شلوار کردی رفت جلو و معبر رو باز کرد و شهید شد.
آری رزمندگان ما اینگونه بودند به بیت المال توجه داشتند و اگر آنها امروز مسئول بودند،وضع مردم ما اینگونه نبود.
و امروز کسی زرنگ تر است که از بیت المال سهم بیشتری بردارد:(

EBRAHIM HEMAT

سردار شهید حاج ابراهیم همت.

چشمان زیبایی داشت.همه این را به او میگفتند.و او میگفت که خدا روزی این چشمان را از من خواهد گرفت.و چند سال بعد،خداوند چشمان زیبای اورا گرفت.

he had beautiful eyes.all people say:you have beautiful eyes and he answer:the god will to take my eyes.after years,god to took his eyes

he is martyr:ebrahim hemat


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها